mhi - علی جهانخانی  مزیت رقابتی

علی جهانخانی مزیت رقابتی

اگر چه بیش از یک دهه از انجام این مصاخبه می گذرد، اما حاوی نکاتی پند آموز برای مدیران و کارفرینان می باشد. یکسری نکات اصلی را مباحث مدیریت مشخص کرده است ؛ یعنی شما اگر می‌خواهید یک شرکتی باشید که حرف گفتنی داشته باشید باید ببینید Competitive Advantage  که دارید چیست؟ یعنی؛ شرکت را باید بر آن مبنا ، پایه‌گذاری کنید و این معنیش این است که شما  مزیت‌هایی در مواد ، در فکر ، در نوآوری ، در نیروی کار و در نزدیکی به بازار صادراتی دارید

مصاحبه دکتر جهانخانی

مهمترین نکته این‌ است که کشور ما توازن درست و حسابی ندارد، در کشور ما کسی عکس یک مدیرعامل راروی نشریات در گیشه‌های مطبوعاتی نمی‌بیند. عکس‌ها حول و حوش دو چهره است؛ معمولاً هنر‌پیشه‌ها و فوتبالیست‌ها و ورزشکار‌ها، اگر هم کودک زیبایی باشد عکس او را روی مجلات خانوادگی می‌بینیم؛ اما در کشورهای پیشرفته این توازن وجود دارد.بعد از این ‌که از توسعه مدیریت بیرون آمدم به‌هر حال در آن‌جا به خاطر محدودیت‌هایی که در بنیاد وجود داشت آن‌جا دیگر نمی‌توانستم خیلی از حرکات را انجام دهم. در این‌جا ما تصمیم گرفتیم کسانی را که در ایران در بخش مدیریت زحماتی کشیده‌اند معرفی کنیم و نظرات آن‌ها را به‌طور شفاف به جامعه مدیریتی و به‌خصوص برای پیشرفت مدیریت کشور مطرح کنیم.

 

1-    به عنوان اولین سؤال :توسعه مدیریت کشور را چی می‌بینید هم مفهوماً هم کاربردی، یعنی؛ چه‌جوری توسعه مدیریت در کشور اتفاق می‌افتد چون ما روی آن به جمع‌بندی کامل نرسیدیم. از نظر جناب عالی توسعه مدیریت چیست؟ و چه‌جور در کشور حاصل می‌شود ؟ البته به‌این اعتقاد هم هستیم که توسعه مدیریت یک امر دفعی نیست و دفعتاً ایجاد نمی‌شود. قطعاً تدریجی‌ست اما چه طور؟ 


پ: من تخصص در زمینه مدیریت واقعاً ندارم ولی براساس همین تجربه اندکی که پیدا کردم فکر می‌کنم که توسعه مدیریت یک مقدارش تابع انتظارات و توقعاتیست که صاحبان واحدهای اقتصادی از مدیر دارند در جایی که مدیر باید به عملکردش پاسخگو باشد، می‌بینیم که آن‌جا‌ها مدیریت علمی بیشتر به‌کار گرفته می‌شود و مدیر سعی می‌کند از امکانات و منابعی که در اختیارش هست بهتر استفاده کند چون می‌داند که باید پاسخگوی عملکردش باشد. برای همین هم واقعاً در آن‌جاهایی که این الزام به پاسخگویی بوده، شاهد پیشرفت و گسترش مدیریت بودیم. یک مسیری که بعد از انقلاب رفتیم و شاید بعضی‌ها نسبت به آن انتقاد دارند؛ دولتی کردن واحد اقتصادیمان بود که باعث شد مدیر احساس نکند باید پاسخ بدهد یعنی کسی از مدیر توقع زیادی نداشت که از آن امکانات و منابعی که در اختیارش  هست خوب استفاده کند و به ‌اصطلاح کارنامۀ خوبش را ارائه بدهد و یک قسمت قضیه هم فکر می‌کنم بحث جا انداختن سیستم‌های انگیزشی پاداش در واحدهاست. ما می‌بینیم در جاهایی که سیستم‌های پاداش مستقر می‌شود، هم مدیران کوشش بیشتری به‌ کار می‌برند و هم دیگران را به تلاش بیش‌تر هدایت می‌کند بنابراین خود به خود چون محیط مناسب برای به‌کارگیری آن روش‌های نوین مدیریت ایجاد می‌شود؛پس مدیریت هم رشد می‌کند.


2-    آقای دکتر منظورتان از پاسخگویی یعنی همان شکل پاسخگویی است مثل مجمع یا مجامع یا به شکل دیگری است؟ ‌ 


پ: نه، دقیقاً همان است یعنی در هر صورت مدیر می‌داند که یک سری مدعی دارد که آخر سال می‌خواهند بیایند کارنامه‌اش را بررسی کنند و این نگرانی و دغدغه در وجودش هست که باید امورات شرکت را به گونه‌ای به کار بگیرد که بتواند پاسخگو باشد.
س: وقتی در نظامی که عمدۀ شرکت‌های اصلیشان دولتی‌اند، آن وقت در مجامع هم که چون دولتی است چگونه  پاسخگویی صورت می‌گیرد؟ 
پ: در واقع شرکت‌های دولتی هم مجمع دارند ولی نماینده مجمعشان چون صاحب سرمایه نیست چون احساس نمی‌کند که مثلاً اگر مقداری از پولش هم کم شد ضرر و زیانی به آن شخص نماینده وارد نمی‌شود؛ برای همین مجامع آن‌جا مجامع محکمی است. 


س: چون همواره اصلاً شکل پاسخگویی وجود داشته اما پاسخگویی شکلاً فقط بوده ؟


پ: باید معیار را هم تعریف کنیم. پاسخگویی این نیست که من کار می‌کنم تو جواب بده. پاسخگویی کسب بازده مناسب روی سرمایه است (به نظر من) در هر صورت شرکت‌هایی که خصوصی هستند، صاحب سرمایه آمده این‌جا پول گذاشته او قطعاً انتظار دارد که بازدهی که مدیر به او می‌دهد بیشتر از بازده فرصت‌های مشابه باشد بنابراین در مجمع ، سین جین می‌کند.در مجمع، عملکردها را می‌شکافد، کالبد شکافی می‌کند، نقطه ضعف‌ها را در می‌آورد و این اقدامات منجر به تغییر مدیریت شود. نهایتاً آن مدیر احساس می‌کند که شغلش در خطر است. خوب وقتی که خطر از دست دادن شغل است و منافع هم گرفتن پاداش است قطعاً مدیر طور دیگری عمل می‌کند.


س: آقای دکتر بعضی‌ها اعتقاد دارند تا اقتصاد مبتنی بر بازار شکل نگیرد این مفاهیم در کشور ما پا نمی‌گیرد.آیادرست است؟


پ:دقیقاً من هم همین را می‌گویم. 


س: حالا اگر یک کشوری را پیدا کردیم که اقتصادش مبتنی بر بازار نبود ولی پیشرفت حاصل شده باشد آن وقت خلافش ثابت نمی‌شود؟مثلاً کشوری مانند؛ کانادا می‌توانیم بگوییم اقتصادش مبتنی بر بازار است ؟ 


پ: بله 
س: کامل ؟


پ: ببینید، من متخصص اقتصاد نیستم ولی در هر صورت اقتصاد کانادا یک اقتصاد سرمایه‌داری است یعنی در هر صورت اصول حاکم بر اقتصاد سرمایه‌داری آن‌جا هم  حاکم است. شرکت‌ها مالکیت خصوصی دارند و باید مدیر در جهت کسب سود و رساندن فایده و نهایتاً افزایش رفاه عمومی کار کند و من فکر می‌کنم که حالا در کشورهای دیگر هم که اقتصادشان سرمایه‌داری نیست، آن‌جا ( البته من می‌گویم، آشنا نیستم با اقتصادهای مختلف) ولی حالا نمونه‌هایش را داریم. در اقتصاد کمونیستی ما شنیدیم و خواندیم که واحدهای اقتصادیشان خوب عمل نمی‌کردند هم از لحاظ نوآوری ضعیف بودند هم از لحاظ به‌کارگیری منابع ضعیف بودند و هم در مجموع جامعه در رنج بود و به‌خوبی از امکانات آن استفاده نمی‌شد. حالا من نمی‌خواهم از اقتصاد سرمایه‌داری دفاع کنم. این بحثی است که من تخصصی در آن ندارم ولی شواهد و قرائنی را دیدیم که در آن‌جاها مدیر چون خودش را تحت فشار می‌بیند که باید سود وفایده را بالا ببرد، قطعاً سعی کرده از آن مبانی علمی مدیریت در جاهای مختلف استفاده کند.


س: آقای دکتر، الان در کشور ما با تأکید بر این‌که اگر فرض کنید مبنا همان بخش خصوصی باشد یا اقتصاد مبتنی بر بازار باشد آیا ما مدیران لایق برای پست مدیریت کشور داریم ؟


پ: قطعاً داریم. من فکر می‌کنم مدیران وقتی که در واحدی مناسب قرار بگیرند خود به خود ساخته می‌شوند یعنی ( باز می‌گردم به همون حرف اصلی‌ام) شما وقتی در جایی مدیر شوید که از شما انتظار عملکرد هست خود به خود آن توانایی‌هایی اگر هم پنهان باشد آشکار خواهد شد؛ ضمن این‌که من تصورم این است که در ایران، هم ما می‌توانیم از خدمات شرکت‌های مشاوره مدیریت استفاده کنیم که آن‌ها در واقع تشکیل تیمی از مدیران با تجربه که دارای شناخت کافی در رشته‌های مختلف هستند  به کمک مدیران می‌آیند و آن‌ها را در انتخاب نوع استراتژیشان ،در انتخاب نوع  فانکشن‌‌هایی که باید انجام بدهند مالی، بازاریابی، سرمایه‌گذاری، کمکشان می‌کنند و خود به خود هم واحد اقتصادی منتفع می‌شود هم مدیران از آن تیم‌های مشاور مدیران چیزهایی یاد می‌گیرند حالا در خارج خوب این‌ها خیلی شکل گسترده‌ای دارند که ازآنها استفاده می‌شود. در ایران هم شروع شده حالا قطعاً شاید به آن گستردگی‌ای که جاهای دیگر هست در ایران نباشد. قطعاً من بر این باورم که در این جاها هم مدیران حرفه‌ای وجود دارد و می‌تواند با همان ترویج پول‌سازی و به کارگیری سیستم‌های انگیزشی و غیره این جا هم، مدیران حرفه‌ای‌تر شوند. 


س: آقای دکتر، من با مدیران که صحبت می‌کنم (شما مستحضرید دیگر) بحث مشاوره را که مطرح می‌کنم می‌گویند که، ما وقتی به مشاور می‌گوییم مثلاً شما می‌فرمایید این‌کار را بکنید، می‌گویند باشد چشم، بعد یک ‌قراردادی جلوی ما می‌گذارند. این خوب حالا، پیوست این، شما چه کارهایی راجع به‌این کردید ؟ یعنی این مشاوره‌ای که می‌خواهید ارائه بدهید، با چند تا شرکت کار کردین؟ می‌بینیم تازه با ما شروع کنند! وقتی‌ اعلام می‌کنیم که من مثلاً؛ مشاور برای سرمایه‌گذاری می‌خواهم، باز هم می‌بینیم همه‌ی کسانی که رزومه داده‌اند، همه فن حریفند، اما کسی نمی‌تواند بگوید، شما از مدیرعامل فلان شرکت سؤال کنید که بنده مشاوره سرمایه گذاریش بودم و این‌ اقدامات انجام  شده است، اما درصورتی که در کشورهای پیشرفته وقتی مشاور می‌گوید این رزومه‌ی من است، این‌جا کارها را می‌بینم بعد انتخابش می‌کنم یا حتی قیمت سؤال نمی‌کنم چون مطمئنم این اینقدر به نفع من است که می‌تواند به‌عنوان یک مغز منفضل من یا عمل منفضل من ، عمل کند. واقعاً خود همین مسئله برای مدیر عاملهای ما مشکل می‌شود.


ج: من فکر می‌کنم این مشکل را ما داریم، برای این‌که، ما در ابتدای رواج استفاده از گروه‌های مشاوره مدیریت هستیم  چون نوپاست، صنعت نوپایی‌ست تا یک مدتی طولانی و احدهای ما همه دولتی بودند احساس نیاز نمی‌کردند که از مشاوره استفاده کنند، پس گروه مشاوره‌ای تشکیل نشد یا خیلی محدود بود. حالا که نیازی پیش آمده، یک عده‌ای آمدند شروع کردند ، خوب طبیعی است آن‌ها هم رزومه‌ی طولانی در این زمینه‌ها ندارند چون تازه شروع کردند. ولی جای نگرانی نیست به نظر من در هر صورت همین‌که تعدادی شروع می‌کنند به این کار و دست به کار می‌شوند از همین که خوب عمل بکنند ، خود به خود، در این مملکت مطرح می‌شود و آن موقع تقسیم کار و تخصیصات انجام می‌شود و یکسری افراد حرفه‌ای می‌آیند، یکی در بحث Marketing  می‌آید می‌گوید آقا من صاحب نظرم اینم رزومه‌ام؛ یکی در finance ،  الان ممکن است نباشد اما من می‌توانم آن روزی را ببینم که این مؤسسات حرفه‌ای تخصصی هم به‌اصطلاح تشکیل بشوند من دیروز تعجب کردم که یک گروهی آمد در زمینه‌ی Invester mainting واقعاً حرف گفتنی داشت برای این قضیه با این‌که خوب در جریانم در ایران تا دو سه سال پیش کسی نیاز به این خدمات،  نمی‌دید ولی الان که نیازش مطرح شده، اینکه شرکت‌ها خودشان منابعشان را تهیه کنند نیاز به خدمات این‌ها، احساس شده و یک عده هم از خارج، تجربیات خودشان را آوردند این‌جا و شرکت زدند، افراد به اصطلاح این کاره را جمع کردند و سرویس می‌دهند.


س: شما راهکار هم برای مدیران ارائه کردید ؛چون مدیران نمی‌توانند الان بیایند ریسک کنند وبه یک گروهی به‌عنوان مشاوره، پرداخت کنند بعد هم از آنها چیزی در نیاید.در حقیقت باید این گروه مشاوره که در کشور ما تشکیل می‌شود بروند با گروه مشاوره‌ای که در دنیا تجربه دارند یک همکاری مشترکی را شروع کنندسپس با توجه به انتقال تجربیاتشان، در داخل اقدام کنند.


پ: در هر صورت این کار آنهایی که توانستند در مشاوره  jointبشوند، قطعاً دارای یک مزیت رقابتی در این بازار خواهند بود ، چون شرکت‌ها راحت‌تر می‌توانند تصمیم گیری کنند و از خدمات آنها استفاده کنند.


س: مدیران ما همواره tangible  هستند یعنی محصول tangible   می‌پسندند. به محض این‌که چیزی ناملموس با‌شد، برایشان خیلی جا نمی‌افتد آن وقت یک مشاور حرفه‌ایست که می‌تواند آن‌را برایش ملموس کند یا حداقل این‌که ، شبه ملموس کند تا مدیر بتواند تصمیم بگیرد. البته شما مستحضرید وقتی شرکتی  با توجه به مشاوره‌ای، موفق پیش رود قطعاً شرکت‌های دیگر از این تجربه استفاده می‌کنند بخصوص در بحث استراتژی، ما هر جا که رفتیم و با مدیران مصاحبه داشتیم  ، مدیران می‌گویند که در بحث استراتژی تا به حال نتوانستیم کسی بیاوریم که بتواند برایمان استراتژی طراحی ‌کند. همه آمدند یک SWOT هم برایمان طراحی کردند اما آخرش چی؟ گفتند خوب همین است دیگر! اصلاً این جوری هیچ مشاوری در دنیا اقدام نمی‌کند.


س:در حال حاضر، روش انتصاب مدیران را در کشور چه جوری می‌بینید ؟ حتی در بخش خصوصی، بخش دولتی، بخش عمومی در این سه بخش نظرتان چیست؟ یا حتی اگرممکن است تخصصی هم بفرمایید ، مثلاً وقتی در مجامع شرکت می‌کنم زمانی که مدیر عامل می‌گوید : خوب ، مدیر مالی گزارش بد‌هد ، معلوم است که مدیر عامل اصلاً از این چیزها سر در نمی‌آورد که بخواهد گزارش بدهد.البته در بخش مالی وضعیت به حمد الله خوب شده است؛ یعنی سعی شده که مدیران مالی، حداقل متخصص باشند حداقل این که، رئیسشان باید با کارشان، تطبیق داشته باشد در مورد روش انتصاب مدیران ارشد هیئت مدیره نیز ، توضیحاتی بفرمائید .


پ: همان‌طور که برای هر کالایی Market هست؛ می‌تواند یک Job market هم برای مدیران باشد Job market درواقع به شرکت‌ها که بتوانند مدیران کارآمد و لایق را پیدا کنند کمک می‌کند ، در خارج ، مؤسساتی هستند که کارشان شناسایی مدیران لایق با کارنامه درخشان است.آنها این اطلاعات را جمع‌آوری می‌کنند و موقعی که شرکتی نیاز به پست مدیریتی دارد با آن مؤسسات تماس می‌گیرند و آن‌ها در قبال مبلغی که می‌گیرند این اطلاعات را می‌دهند و مدیر مناسب برای آن پست انتخاب می‌شود،اما در ایران، در واقع ما سازمانی نداریم که فایلی داشته باشد وبگوید در Marketing مدیران خیلی خوب کدامند؟یا در تولید مدیرانی دیگر، یا در استراتژی...   
برای همین هم وقتی پستی خالی می‌شود سردرگم می‌شویم که چگونه آن را پر کنیم. معمولاً در این‌جا افراد با دوستان و آشنایان تماس می‌گیرند ، فلانی کسی را آشنا نداری. آن دوست یا آشنا هم بالاخره یک نفر را معرفی می‌کند که معلوم نیست آن فرد شایسته‌ترین فرد برای این قضیه باشد چون در ایران معمولاً ارتباط و روابط خیلی وجود دارد.
بنابر این ماکمی مشکل داریم فعلاً من فکر می‌کنم این هم درآینده حل می‌شود ، در هرصورت همین‌که شرکت‌ها خصوصی بشوند. همین‌که اهمیت مدیر حرفه‌ای کم کم مطرح شود خود به خود شرکت‌ها هم حاضر می‌شوند برای پیدا کردن مدیر بها بدهند و چون آن‌ها حاضرند بها بپردازند ، یک سری شرکت‌ها ممکن است درست بشود که این سرویس را به آنها بفروشد و آن موقع مشکلمان حل می‌شود. الان خوب ما مشکل داریم. بخصوص در جاهایی که مدیران از طریق حکم دولتی منصوب می‌شوند آن‌جا دیگر اطمینان کمتری هست‌که مدیران براساس شایستگی‌شان انتخاب بشوند.


س: آقای دکتر این جواب کاملاً روشن شد اما حالا خود حضرت عالی در مسئولیتی هستید که این‌جا هم استادید هم در حقیقت یک مسئولیت اجرایی دارید، یکی از معضلاتی که مدیران‌ عامل، مطرح می‌کنند  این است که می‌فرمایند: برای ما اداره منابع انسانی شرکتمان، خیلی سخت است، ، اما از همه سخت‌تر، مدیریت اولین سطحی است که باآنها طرف می‌باشیم ؛یعنی اکثر آنها می‌گویند: ما ظاهراً مدیریت می‌کنیم، درصورتی که تقریباً هر چیزی که معاونهای ما می‌گویند به نحوی بر ما غالب می‌شود ( مجموعی که می‌گویم شاید بیش از 30 تا از شرکت‌هایی که جزو صد شرکت‌ برتر کشور ما هستندو اکنون در بورس نیز هستند) می‌گویند: ما هم با معاونان مشکل داریم یعنی در روش اداره کردن آنهاو اداره این دسته از مدیران برای ما مشکل‌تر از کل منابع انسانی است نظر شما چیست؟ 


پ: شما اگر به‌ نحوة ارتقاء مدیران در شرکت‌های خارجی نگاه کنید می‌بینید که در بسیاری از این شرکت‌ها ، مدیران در داخل سازمان پرورده می‌شوند. نردبان ترقی را پله‌پله بالا می‌روندتا به آن‌جا می‌رسند ، مدیرانی که به‌این شیوه ارتقا پیدا می‌کنند چون تمام کارهای اجرایی را انجام داده‌اند بنابراین در کارشان مسلطند ، در چنین حالتی آن‌ها به راحتی بوسیلۀ معاونشان بازی داده نمی‌شوند. وقتی بازی داده می‌شوند که ندانند چه می‌گذرد به مدیر زیردستشان متکی هستند و خوب ایشان هم در مقابل، به قول شما، هر جوری بخواهند آنها را بازی می‌دهند؛ اما اگر در کار مسلط باشند، دیگر آن مسائل پیش نمی‌آید. نکته دوم اینکه در هرصورت ما وقتی که مدیری را انتصاب می‌کنیم  باید این را هم بپذیریم که ، هم تخصصش را قبول داریم هم صداقتش را ؛ بنابراین هر چیزی که آنها می‌گویند ، همان حرف اصلحی‌است که باید گفته شود. ما علاقه‌مندیم که درواقع، انتخابمان این‌قدر خوب باشد که پیشنهادی که معاون به ما می‌دهد در واقع همان پیشنهاد بهینه‌ای است که می‌تواند داده شود.

 
س: آقای دکتر فکر نمی‌کنید اصلاً کار گروهی در کشور ما بسیار ضعیف است یعنی یکی از علت‌هااین است که ما در  Team Working مشکل داریم.
پ: مشکل داریم. حالا یک عده می‌گویند مشکل فرهنگیمان است ،بعضی‌ها می‌گویند؛ تجربه‌اش را نداریم ، در هرصورت مسئله تیم ورکینگ ،یک ضعف درسازمانها وشرکتهامی‌باشد. در سازمان خودمان هم که نگاه می‌کنم  اتفاقاً با مدیرانمان جلسه داشتیم، آن‌ها می‌گفتند ما علاقه‌مندیم بیش‌تر به صورت Team work کار کنیم. من فکر می‌کنم یک مقدار‌ به این دلیل است ‌که بعضی مدیران احساس می‌کنند سرتر از بقیه‌اند و بنابراین حوصله‌ی گوش دادن به حرف دیگران را ندارند. این عیب سازمان است ؛ قطعاً مدیران به ما گفتند و ما هم اعتقاد داریم که دو فکر همیشه بهتر از یک فکر است. کارهایی که براساس مشارکت جمعی باشد در آن احتمال خطا کم تر است.البته کار تیمی با تأخیر انجام می‌شود چون تجمیع نظرات  ، جمع‌بندی و رسیدن به نقطه نظر واحد ، زمان می‌برد ؛ شاید به‌همین دلیل که چون در ایران ما می‌خواهیم همه کارهایمان را ضربتی انجام بدهیم ، خود به خود این نوع کارهای ضربتی و انقلابی در کار تیمی دچار مشکل می‌شود..


س:  آقای دکتر، ‌(برای این که عملیاتیش کنم عرض می‌کنم) مثلاً الان در ماه محرم هستیم و در هیئت و عزاداری امام حسین می‌بینید که همه از استاد دانشگاه، کارگرو.... با هر تیپ شخصیتی و با هر مقام، به راحتی یک هیئت را اداره می‌کنند ما اسمش را می‌گذاریم« هیئتی کارکردن»، آن‌جا هیچ کس دستور به کسی نمی‌دهد، تابع آن مقام و مسند خودش نیست، با آن هدفی که دارند یک هیئت هزار نفره، دوهزار نفره را اداره می‌کنند مسائل مالی و سازماندهی حل می‌شود ، برنامه‌ریزی‌ها انجام می‌شود و کسی هم دستور نمی‌دهد، یعنی می‌خواهم بگویم که در فرهنگ ما کارگروهی را می‌شود مصداق بارزش را دید یعنی جایی است که آدم می‌‌تواند ببیند که این کار گروهی است که  دارد انجام می‌شود. اما در مسائل فرهنگی ،مثلأ در بحث Business ،ما به طور کلی با آن غریبیم ، یعنی با کسب و کار، کشور ما به صورت غریبه برخورد می‌کند ؛ یعنی همان افراد یا همان هیئت ، بخواهد یک شرکت را اداره کند، این‌جا دیگر مسئله دار می‌شود چون ارزشها  فرق می‌کنند.


 پ : این فرق می‌کند، در این موارد (همان هیئت عزاداری) یک کار داوطلبانه می‌کنید، کاردل می‌باشد، آن‌جا دیگر سازماندهی نیست، اورگانیزیشن و چارتی نیست به نحوی تقسیم‌بندی کار می‌کنند، می‌گویند آقا تو بیا چادر را بنا کن، فرش را پهن کن ، دستورات از جایی ابلاغ نمی‌شود برای همین آنجا، کار گروهی ، به راحتی انجام می‌شود.
ولی وقتی شما اداره‌ای را سازماندهی می‌کنید، خوب قطعاً آنجا  سلسله مراتب تعیین می‌شود ، مشخص می‌‌کنید چه کسی مسئولیت دارد؟ چه کسی رهبری می‌کند؟چه کسی باید جوابگو باشد؟ خوب این وضعیت فرق می‌کند. 


س: یعنی این همدلی ، همکاری را می‌آورد؛ همین‌که آنجا افراد همدل می‌شوند با همدیگر همکاری می‌کنند. این‌جا فکر می‌کنم مردم ما نگاهشان، دیدگاهشان و ذهنشان نسبت به Business یک ذهن مثبت نیست ، هدف غایی را در آن نمی‌بیند که بگویند: چون ارزشمند است ، پس همه با هم یک حرکت جدی‌ای انجام دهیم.خوب ؛ به عنوان سؤال بعد، شما فکر می‌کنید که یک شرکت ایرانی چه ویژگی‌هایی را باید داشته‌باشد تا به عرصه‌ی جهانی وارد شود؟


پ:همان ویژگی‌هایی که شرکت‌های دیگر دارند. بحث این است که شما تا چه حد efficient (کارامد)  می‌توانید کارها را اداره کنید.


س: آقای دکتر ، من تاریخ را که مرور کردم دیدم آقای ماهاتیر محمد و آقای میرحسین موسوی تقریباً در یک زمان به نخست‌وزیری رسیدند اما الان آقای ماهاتیر محمد توانسته پترورراس خود را در  مجموعه 500 Fortune    وارد کند اما ما موفقیتی نداشتیم.برای همین سؤال کردم که چگونه یک شرکت، می‌تواند در عرصه جهانی وارد شود ؟ چه شاخص‌هایی باید داشته باشد؟ یا آیا فقط نوع ورود به بازارهای جهانی مطرح است؟ آیا این شرکت‌ها، باید دارای یک ویژگی خاص باشند تا بتوانند بخشی از بازار جهانی راازآن خود کنند؟


پ: یکسری نکات اصلی را مباحث مدیریت مشخص کرده است ؛ یعنی شما اگر می‌خواهید یک شرکتی باشید که حرف گفتنی داشته باشید باید ببینید Competitive Advantage  که دارید چیست؟ یعنی؛ شرکت را باید بر آن مبنا ، پایه‌گذاری کنید و این معنیش این است که شما  مزیت‌هایی در مواد ، در فکر ، در نوآوری ، در نیروی کار و در نزدیکی به بازار صادراتی دارید ، بالاخره چیزی  را داریدکه به شما این امکان را می‌دهد تا کالای بهتر با قیمت تمام شده مناسب‌تر و قابل رقابت به دنیا عرضه کنید ؛ در کنار این ، شما هم باید هنر مدیریت را به کار ببرید ،نیروی انسانی کارآمد را جمع‌آوری کنید، استراتژی طراحی کنید، هدایت، رهبری، همان چیزهایی که شماها به ما یاد دادین !    
به هرصورت شما اول باید ببینید بازار چی نیاز دارد یعنی؛ اول، شناسایی نیاز بازار است، آن‌را شناسایی می‌کنید سپس بررسی می‌کنید که من چه توانایی دارم که بتوانم که آن‌را بهتر از بقیه تولید کنم؛ حالا اگر شمادر آن نیاز اولیه اشتباه کرده‌باشید، خوب مشخص است زحمت کشیدید، منابع به کار برده‌اید؛ اما می‌بینید که مسیر اشتباه بوده‌است .
س: در حقیقت می‌شود گفت استراتژی کسب و کار در کشور ما نامشخص است. یعنی جایی نیست که بتواند این استراتژی را بیان کند،اکنون، کسب و کار ما بیش‌تر صنعتی است؟ خدماتی‌است؟ بازرگانی است ؟ کشاورزیست؟ 
پ: این بحث کلان اقتصادی است که استراتژی چیست؟ در ایران دیدیم و آن این است‌ که ما در ایران به دلایل عدیده، نگاه می‌کنیم دیگران چه کار می‌کنند ما می‌رویم آن مسیر را انتخاب می‌کنیم؛ مثلاً:  دریک زمان، همه به دنبال این‌هستند که صنعت کاشی بزنند، چون یک زمانی کاشی سود زیادی داشته است، این حرکت همزمان ،این صنعت را با مشکل مواجه می‌کند. اکنون این پدیده در صنعت سیمان دارد شکل می‌گیرد. فکر می‌کنم که آن کسانی که استقلال فکر دارند، آن‌ها راحت‌تر می‌توانند دور نمای کارشان و موفقیتشان را ببینند چون تقلید نمی‌کنند، چون آن‌هایی که دنباله‌روی دیگران هستند؛ معمولاً سرنوشتشان مشخص است، زیاد اقتصادی نخواهد بود. 
-س : از شما می‌خواهیم، وقتی که در فرودگاه‌ها وقت اضافه می‌آورید، در این سالن‌های انتظار، شاخص‌هارا برای ورود به بازار جهانی برای ماعرضه کنید.مامحتاج آن هستیم .به خصوص حضرتعالی دید بلندی در بحث مدیریت مالی دارید اگر مقاله‌ای باشد، اصول کلیدی ‌باشد که در حقیقت بتوانیم منتشرکنیم متشکر می‌شویم.


پ: فعلاً، اینجانب مشغله فکری و کاری خود را در بحث بورس و سهام تعریف کردیم که ممکن است بحث جالبی برای بقیه نباشد و علاقه نداشته باشند.


س : از شما درخواست می‌شود، بزرگترین مشکلات مدیریتی کشور را بررسی کنید چون در عرصه‌ای وارد شده‌اید که عرصه جالبی‌ست؛ یعنی تجربه‌ی خوبی هم برای حضرت عالی می‌باشد. اگر وقت شد مهمترین معضلات را بررسی بفرمایید ، حداقل درBench marking ، انشااله  ما بتوانیم حرکت جدی انجام دهیم.
 

نظرات
دیدگاه ارسال کنید