رهبران واقعی مدیریت چگونه اند ؟ | علاقمند ، آگاه و اثربخش
رهبر واقعی در مدیریت : رهبری علاقه مندانه، آگاهانه و اثربخش
دباشیس چاترجی
خلاصه
• رهبران زمانی واقعیتی را خلق می کنند که اصول رایج را به چالش می کشند.
• رهبری آگاهانه، هنر و علم تحقق واقعیت است.
• نخستین وظیفة رهبر، تعیین و تعریف واقعیت به عنوان حوزه ای از احتمالات است؛ وظیفة نهایی یک رهبر، رهنمون ساختن افراد به سمت آن احتمالات است.
مقدمه
بحران رهبری، بحران ادراک است. تصور کنید باید در جهانی رهبری کنید که نه تنها همه چیز با آنچه که شما فکر می کرده اید، تفاوت دارد بلکه با آنچه که فکر می-کرده اید می توانسته باشد هم تفاوت دارد. چنین جهانی سریع¬تر از آنچه که فکر می کنیم، تغییر خواهد کرد. تصور کنید که تا سال 2037 تنها هشت شرکت از 100 شرکت برتر جهان، احتمالاً در ایالات متحده خواهند بود. امروزه ایده های منسوخ ما به شدت به چالش کشیده شده-اند. به نظرات سه رهبر برجستة سازمانی دربارة ماهیت متغیر محیط کسب و کار امروز توجه کنید:
• لئو بورک مدیر سابق دانشگاه موتورولا معتقد است که «آینده قبلاً اتفاق افتاده است. البته هنوز این آینده برملا نشده است.»
• مایکل ایزنر مدیر عامل شرکت دیسنی مدعی است که سازمان او هر محصول جدیدی را در عرض پنج دقیقه وارد بازار می کند.
• گوران لیندال رییس و مدیر عامل سابق ای¬بی¬بی می-گوید: «فضا یعنی اندیشه نه فضای فیزیکی. فضا محیطی است که در آن عقاید قوی و مفید کاشته می-شوند.»
سه تناقض رهبری در مدیریت
1. ایجاد ثبات در زمان تغییرات فزاینده
اولین تناقض بزرگ رهبری آن است که رهبران باید در زمان تغییر و تحول، به دنبال ایجاد ثبات باشند. تغییر را می توان تنها بر بستر و زمینه ای ثابت درک کرد. هر تغییری، چارچوب ها، تضادها و نگرش های جهانی خاص خود را دارد.
رهبران مدیریت ، واقعیت را شکل می دهند. آنها این کار را با ترکیب ثبات و تغییر انجام می دهند. این امر دربرگیرندة ترکیب دو توانایی ذاتی انسان است:
خلاقیت و سازندگی. در حالی که خلاقیت فرآیندی زنده و متغیر است، سازندگی، ساختاری ثابت است که این فرآیند را کنترل می نماید.
خلاقیت پویا و چندوجهی است اما سازندگی فرآیندی گام به گام است. هر سازمان انسانی دارای هر دو بعد خلاقیت و نظا م مندی است. در حالی که نگرش و انرژی انسان، نشانگر خلاقیت در آن سازمان است اما بخش های عملیاتی همچون طراحی، تولید و بازاریابی، عنصر سازندگی را شکل می دهند. خلاقیت نمایانگر روح یک سازمان است. سازندگی ابزار و ساز و کارهایی را برای تبدیل این روح به عمل فراهم می آورد.
در طول تغییر، رهبران باید سازه¬ها، ساختارها، سیستم-ها و رویکردهایی انتزاعی را به چالش بکشانند که اهمیت زیادی در قبال خلاقیت جوامع و سازمان ها دارند. از سوی دیگر، رهبران باید مجموعه ای از ارزش ها و اصول را برای انجام تغییری پایدار فراهم آورند. رهبران باید قبل از اینکه بخواهند دیگران را در محیطی مبهم هدایت کنند، خودشان پا بر بستری روشن و محکم قرار دهند.
چگونه سازمان هایی که در بطن تغییر قرار دارند می-توانند انسجام سازمانی خویش را حفظ کنند؟ شرکت مشاورة مک کینسی مشاوران خود را برای انجام چنین کاری به سازما نها اعزام می کند. شرکای مک¬کینسی، مشاوران را در قالبی T شکل می¬دانند. بخش عمودی نماد عمق تخصصی منحصر به فرد است که هر مشاور همراه با خود می¬آورد در حالی که بخش افقی نماد نیاز به تلفیق این تخصص با نگرش¬های رایج در کل سازمان است.
راجات گوپتا مدیر عامل سابق مک¬کینسی معتقد است که یک فرهنگ تغییر و انعطاف پذیر را بدون تضعیف اصول و ارزشهای اخلاقی حاکم بر این شرکت ایجاد نموده است.
2. پردازش و ترکیب موضوعات اضطراری و در حال ظهور
دومین تناقض بزرگ رهبری آن است که رهبران باید توانایی تلفیق موضوعات اضطراری با موضوعات در حال ظهور را داشته باشند. تغییر ما را وادار می کند ، اجازه دهیم ، موضوعات اضطراری بر ما حاکم شوند: گزارش های فصلی، سهم بازار و بازگشت سرمایه اهمیت فراوانی یافته اند. در این بین، موضوعات در حال ظهور ناپدید شده اند. هنوز هم این موضوعات در حال ظهور، در قبال واقعیت¬های سازمان¬های امروزی عینی نیستند.
روبرتو گویزوتا مدیر عامل سابق کوکا کولا ، همواره بر این باور بود که آیندة صنعت نوشابه های غیر الکلی را باید واقعیتی در حال ظهور دانست که شرایط و احتمالات خاص خود را دارد. وقتی شوروی سابق در اوج اغتشاشات خود قرار داشت، این شرکت کارشناسان بازاریابی خود را به این کشور اعزام کرد تا واقعیت¬های در حال ظهور را بررسی کنند.
اد مک¬کراکن رییس هیات مدیره و مدیر عامل شرکت سیلیکون گرافیکس ، می¬گوید: «من در مزرعه ای در آیووا بزرگ شدم و تمام ذهنم به کشاورزی اختصاص داشت زیرا سخت کار می کنید اما باید اجازه دهید تا آب و هوا کار شما را تکمیل کند.»
بد نیست داستانی را که برگرفته از مذهب بودایی ذن است، ذکر کنیم:
روزی سه تن از سران مذهب ذن از میدانی عبور می کردند. جوان ترین آنها متوجه پرچمی شد که در بالای میله ای نصب شده بود و توجه دو همراه خود را به آن جلب کرد و گفت: «ببینید پرچم چگونه تکان می¬خورد.» یکی از آنها که مردی میانسال بود، جوان را کنار زد و گفت: «پسرم نمی بینی که این پرچم نیست که تکان می¬خورد بلکه باد است که آن را تکان می دهد.» فرد مسن تر که تا آن لحظه سکوت کرده بود، گفت: «اگر به دقت توجه کنید، می-بینید که نه پرچم تکان می خورد و نه باد آن را تکان می دهد بلکه این ذهن است که به حرکت درمی آید.»
3. ترکیب دو جانبة علم و عمل
تناقض سوم رهبری آن است که رهبران باید به طور همزمان هم به علم توجه کنند و هم به عمل.
رهبران امروزی باید دو پرسش اساسی را مطرح کنند:
1. آیا چنین علمی مرتبط است؟
2. آیا می توان این علم را به عمل تبدیل کرد و اگر بلی، چگونه؟
رهبران باید در قالب چارچوبی از ارزشها عمل کنند که می توانند به کمک آنها به ارزشهای لازم دست یافته و ساختارها و ابزار مناسب برای تبدیل علم به عمل را مهیا سازند.
علم یک حرکت درونی است اما عمل یک حرکت برونی است. در گذشته، سازمان¬ها به علم معدودی از افراد ارشد اتکا می کردند که می توانستند استراتژی ها را تعیین کرده و آنها را برای اقدام زیردستان خود برنامه ریزی کنند. امروزه اطلاعات سازمانی باید در تمامی سطوح سازمان منتشر شوند.
اد مک¬کراکن از شرکت سیلیکون گرافیکس معتقد است که شرکتی فعال در عصر اطلاعات، باید با تمامی اعضای خود ارتباط داشته باشد. این امر چنین شرکتی را قادر می¬سازد تا سریع¬تر به اطلاعات سازمانی دست یابد و توانایی بیشتری برای تصمیم¬سازی حتی در سطح پایین سلسله مراتب سازمانی داشته باشد.
عملی ساختن آن
چگونه رهبران آگاه، باعث عملی شدن دیدگاه هایشان می-شوند؟
نخست، آگاهی تنها به معنای دانستن واقعیت ها نیست بلکه به معنای دانستن نحوة تاثیرگذاری بر واقعیت است. این یک نگرش مهم و مکمل برای رهبری است.
رهبری آگاه فرآیندی است که مبتنی بر دو اصل اساسی است:
1. اصل انسجام؛
2. اصل تحول.
انسجام در فضای فعلی تغییر و تحول، دربرگیرندة رسیدن به انسجامی پیچیده است. این پیچیدگی در محیط کار دو ریشه دارد: عدم توجه و عدم معنا. رهبران می توانند از طریق درگیر کردن خود با ذهن و قلب افرادی که انتخاب می کنند، عدم توجه خود را جبران کنند. انسجام به معنای ترکیب کردن تفکرات، احساسات و اقدامات است. این فرآیندی است که تفکرات استراتژیک را به ابزار و شیوه هایی متصل می کند که از خلاقیت و نوآوری افراد سرچشمه می گیرند. عدم معنا زمانی رخ می دهد که رهبران قادر نیستند میان ارزش های سازمان و ارزش های عملی و همچنین میان زیرساختارهای علمی سازمان و نظام عملکرد آن ارتباط ایجاد کنند.
به عنوان یک رهبر، می توانید به رفع نیازهای مختلف و رفع شکاف میان فرد و تیم کمک کنید.
• تحقق وظیفه ای که تیم را ساخته و افراد را راضی می-نماید.
• اگر نیازهای تیم رفع نشوند، آنگاه تیم کارآیی و انسجامش را از دست می دهد، عملکردش آسیب می بیند و رضایت فردی کاهش می یابد.
• اگر نیازهای فردی رفع نشوند، آنگاه تیم انسجامش را از دست داده و عملکردش کاهش می یابد.
اغلب رهبران، کاریزما را یک مهارت مهم رهبری می-دانند. مشکل آن است که چنین کاریزمایی غالباً ناکارآمد و نامناسب است. کاریزما به جای اینکه قدرت ابتکار افراد را بیدار سازد، آنها را فقط به رهبران وابسته می سازد.
تربیت یک نیروی کاری خوب نیازمند واگذاری قدرت رهبری است. این کار را می توان از طریق تقویت اصول زیر انجام داد:
• باور یادگیری مستمر به جای یادگیری فرضیات؛
• توسعة اعتماد به نفس دیگران؛
• تمایل به سؤال پرسیدن، پذیرش نقاط ضعف و گوش فرا دادن به پاسخ ها؛
• مهارتهای قوی فردی همچون ارزیابی دیگران و حساسیت نسبت به افراد؛
• توانایی ایجاد اعتماد، ایجاد ارتباطات و ترغیب دیگران؛ توانایی اعتماد کردن به دیگران؛
• توانایی و تمایل توسعة رهبری همراه با دیگران؛
• توانایی پردازش انتقادها از طریق گوش دادن به نظریات دیگران؛
• توانایی تدوین نگرشی جامع برای آینده؛
• رویکردی که شامل ارزش ها و تقویت کنندة نوآوریها و ابتکارات است؛
• توانایی ارتباط برقرار کردن در هر سطحی؛
• صداقت و قابل اعتماد بودن؛
• مشاوره و هدایت مهارتها
نتیجه گیری در مورد رهبران واقعی مدیریت
تحول از طریق تغییرات مستمر و پایدار رخ می دهد. تحول اصلی است که همیاری فراوانی را در سیستمی خلق می کند که به طور همزمان باعث ایجاد تغییر نیز می شود. سازمانی را تصور کنید که با حجم زیادی از اطلاعات روبرو است و می خواهد به سرعت از آنها استفاده نماید. چنین سازمانی باید از انسجام و انعطاف پذیری زیادی در قالب یک سیستم آگاهانه همچون سیستم بدن انسان برخوردار باشد. وقتی بخشی از سیستم بدن انسان دچار مشکل می شود، کل بدن برای مقابله با آن شرایط بسیج می-شود. تحول از طریق تلفیق داده ها و اطلاعات رخ می دهد. در یک سیستم انسانی، رهبران می توانند از طریق کسب اطلاعات گوناگون، آنچه که می خواهند را یکپارچه سازند. انسان مخلوق زندگی طبیعی است نه مخلوق یک جهان ماشینی. بنابراین، رهبران آگاه می دانند که عملکرد انسان از عملکرد هر دستگاهی بهتر است.
رهبران آگاه و هوشیار می دانند که باید ثبات و تغییر و اطلاعات و اقدامات را با هم هماهنگ سازند. رهبری صحیح دربارة رهنمون ساختن افراد برای بهره بردن کامل از توان بالقوة کامل آنان است. رهبران از طریق اصول انسجام و تحول به این امر دست می یابند. رهبران هوشمند، افراد را به سمت خویشتن آنان رهنمون می-سازند.
برای اطلاعات بیشتر
کتب:
«رهبری بدون پاسخ¬های آسان»، رونالد هایفتز ،
«اصل پنجم: هنر و عمل آموزش سازمانی»، پیتر سنج ،
پندها :
«هنر رهبری، نه گفتن است نه بلی گفتن. بله گفتن کاری بسیار ساده است.» تونی بلیر
«رهبری بر خلاف قدرت صرف داشتن، جزیی انفکاک¬ناپذیر از توجه به اهداف و نیازهای پیروان است.» جیمز مک¬گریگور برنز