ویژگی های اخلاقی مدیران - انتقاد پذیری
مدیریت در ادب فارسی
ویژگی های اخلاقی مدیران
انتقادپذیری
" ... و نصیحت آنکس را که خیرخواه شماست گوش کنید و به جان دل بپذیرید."
امام علی(ع) قسمتی از خطبه ١٢١
بنزد من آنکس نکوخواه تست
که گوید فلان خار در راه تست
به گمراه گفتن نکو می روی
جفایی تمامست و جوری قوی
هر آنگه که عیبت نگویند پیش
هنردانی از جاهلی عیب خویش
چو خوش گفت یکروز داروفروش
شفابایدت داروی تلخ نوش
آئین برادری و شرط یاری
آن نیست که عیب من هنرپنداری
آن است که اگر خلاف شایسته روم
از غایت دوستیم دشمن داری[1]
پادشاهان پاسبانانند مردرویش را
پند پیران تلخ باشد بشنو وبدخو مباش
چون کمند انداخت دزد و رخت مسکینی ببرد
پاسبان خفته خواهی باش و خواهی گو مباش[2]
یار چشم تست ای مرد شکار
از خس و خاشاک او را پاس دار
هین به جاروب زبان گردی مکن
چشم را از خس ره آوردی مکن
چونک مومن آیینه مومن بود
روی او زآلودگی ایمن بود
یار آیینه است جان را در حزن
در رخ آیینه ای جان دم مزن
تا نپوشد روی خود را از دمت
دم فروخوردن بباید هردمت
کم ز خاکی چونک خاکی یاریافت
از بهاری صدهزار انوار یافت
آن درختی کو شود با یار جفت
از هوای خوش ز سرتا پا شگفت[3]
"متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد."
مشو غره بر حسن رفتار خویش
به تحسین نادان و پندار خویش
از صحبت دوستی برنجم
کاخلاق بدم حسن نماید
کو دشمن شوخ چشم بی باک
تا عیب مرا به من نماید
ستایش سرایان نه یار تواند
ملامت کنان دوستار تو اند[4]
کسی که عیب مرا می کند نهان از من
اگر چو چشم عزیز است دشمن است مرا
در چشم قدردانی من حلقه زر است
هرکس که گوشمال بجامی دهد مرا[5]
آنکه عیب تو گفت یار تو اوست
وانکه پوشیده داشت مار تو اوست[6]
هرکه نقص خویش را دید وشناخت
اندر استکمال خود دواسبه تاخت
زآن نمی پرد به سوی ذوالجلال
کو گمانی می برد خود را کمال
علتی بتر زپندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذودلال[7]
" و هرکه ازشعاع عقل غریزی بهره مند شد و استماع سخن ناصحان را شعار ساخت اقبال او چون سایه چاه پایدار باشد نه چون نور ماه در محاق و زوال و دست مریخ سلاح نفرتش صیقل کند و قلم عطارد منشوردولتش توقیع کند."[8]
اگر شربتی بایدت سودمند
ز سعدی ستان تلخ داروی پند
نصیحت که خالی بود از غرض
چو داروی تلخ است دفع مرض[9]
" هر کرا سعادت ازلی یار باشد مناصحت مخلصان و موعظت مشفقان را عزیز دارد ودر کارها پیش از تامل و تدبر خوض نکند و موضع حزم و احتیاط را ضایع نگذارد."[10]
وبال است دادن به رنجور قند
که داروی تلخش بود سودمند[11]
"و هرکه بعنایت ازلی مخصوص گشت نمودار[12] او تجارب متقدمان و اشارت حکیمان باشد و بنای کارهای حال و استقبال و مصالح امروز و فردا بر قاعده حکمت بنلاد[13] و حصافت نهد."[14]
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را[15]
" هر که نصیحت نشنود، سر ملامت شنیدن دارد."[16]
نه پائی چو بینندگان راسترو
نه گوشی چو مردم نصیحت شنو
وگر پارسا باشد و پاکرو
طریقت شناس و نصیحت شنو[17]
بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را
لاجرم زین بند چنبروار شد بالای من
دی ماه قناعت پند بپذیر
چون بلبل و نحل گوشه ای گیر[18]
تن گور تست خشم مگیر از حدیث ما
زیرا که خشم گیر نباشد سخن پذیر[19]
تا از برای گفت و شنود است خلق را
گوش سخن نیوش و زبان سخن گزار[20]
گر چه دل پاک و بخت پیروز
هستند ترا نصیحت آموز
نصیحت پذیران به اندرز شاه
سوی شهر پوشیده جستند راه[21]
برو دستگیر ای نصیحت پذیر
نه خود را بیفکن که دستم بگیر[22]
[1] سعدی-
[2] سعدی-
[3] مولوی ، مثنوی معنوی ، دفتر دوم-
[4] سعدی-
[5] صائب-
[6] اوحدی-
[7] مولوی، مثنوی معنوی، دفتراول-
[8] کلیله و دمنه – نصرالله منشی – ص ١٩٧-
[9] سعدی-
[10] کلیله و دمنه – نصرالله منشی – ص ٣٧١-
[11] سعدی-
[12] سرمشق و راهنما-
[13] اساس و پی بنا-
[14] کلیله و دمنه –نصرالله منشی - ٣٩٦-
[15] حافظ-
[16] گلستان سعدی-
[17] سعدی-
[18] خاقانی-
[19] ناصرخسرو-
[20] سوزنی-
[21] نظامی-
[22] سعدی-