mhi - مدیریت در ادب فارسی : احسان و کرم و رسیدگی به زیردستان

مدیریت در ادب فارسی : احسان و کرم و رسیدگی به زیردستان

روابط انسانی در محیط کاریکی از پایه های اساسی اداره سازمان است.مدیر در سازمان همچون پدر خانواده است، همانگونه که پدر نسبت به فرزندانش احساس مسئولیت می کند و در گرفتاری های آنان حساس است، مدیر نیز باید در رفع گرفتاری زیردستان خود بکوشد، گشاده دستی از عوامل محبوبیت انسان است وموجب پیشرفت وموفقیت یک مدیر می باشد. - دائم گل این بستان شاداب نمی ماند _ دریاب ضعیفان را در وقت توانایی  - محسنان مردند و احسانها بماند - ای خنک آنرا که این مرکب براند -


در باب ویژگی های اخلاقی مدیران


احسان و کرم و رسیدگی به زیردستان در ادبیات فارسی


"...و مهربانی و خوشرفتاری و نیکویی با رعیت را در دل خود جای ده،... . پس در کارهای آنان به گونه ای بیندیش که پدری مهربان درباره فرزندش می اندیشد... . و رسیدگی به امور کوچک آنان را به خاطر رسیدگی به کارهای بزرگشان وامگذار زیرا از نیکی اندک تو سود می برند و به
نیکی های بزرگ تو بی نیاز نیستند."     (قسمتی از نامه امام علی (ع) به مالک اشتر)

دریاب کنون که نعمتت هست به دست
کاین دولت و ملک می رود دست به دست
نخواهد که بیند خردمند ریش
نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش
منغض بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمار سست 
دائم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی 

شه از داد و بخشش بود نیک بخت
کز او بخشش و داد نیکوست سخت 
محسنان مردند و احسانها بماند
ای خنک آنرا که این مرکب براند

گفت پیغمبر خنک آنرا که او
شد زدنیا ماند از او فعل نکو
نزد یزدان دین و احسان نیست خرد
وای آن کو مُرد و عصیانش نمرد
مرد محسن لیک احسانش نمرد
تا نپنداری به مرگ او جان سپرد 

روابط انسانی در محیط کاریکی از پایه های اساسی اداره سازمان است.مدیر در سازمان همچون پدر خانواده است، همانگونه که پدر نسبت به فرزندانش احساس مسئولیت می کند و در گرفتاری های آنان حساس است، مدیر نیز باید در رفع گرفتاری زیردستان خود بکوشد، گشاده دستی از عوامل محبوبیت انسان است وموجب پیشرفت وموفقیت یک مدیر می باشد و برعکس بخل وتنگ چشمی، یک سازمان را از زایش و بهره روی باز می دارد، مدیر باید مشکلات مادی ومعنوی کارکنان را شناسایی نموده ودر جهت رفع آنها اقدام نماید. 

رعیت درخت است اگر پروری
به کام دل دوستان برخوری
کسان برخورند از جوانی و بخت
که بر زیردستان نگیرند سخت
الا تا درخت کرم پروری
گرامید داری کز و بر خوری
کرم کن که فردا که دیوان نهند
منازل به مقدار احسان دهند
جوانمرد وخوشخوی و بخشنده باش
چو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاش

تا دل دوستان به دست آری
بوستان پدر فروخته به
پختن دیگ نیک خواهان را
هر چه رخت سراست سوخته به 
در انچه فیض خداوند بر تو می پاشد
تو نیز در قدم بندگان او می پاش
چو دور دور تو باشد مراد خلق بده
چو دست دست تو باشد درون کس مخراش
خویشتن را خیر خواهی، خیرخواه خلق باش
زانکه هرگز بد نباشد نفس نیک اندیش را
آدمیت رحم بر بیچارگان آوردن است
کادمی را تن بلرزد چونکه بیند ریش را
دو چیز حاصل عمر است نام نیک و ثواب
وزین دو در گذری کل من علیها فان

ز خسروان مقدم چنین که می شنوم
وفای عهد نکرده است با کس این دوران
سرای آخرت آباد کن به حسن عمل
که اعتماد بقا را نشاید این بنیان
بس اعتماد مکن بر دوام دولت و عمر
که دولتی دگرت در پی است جاویدان

زمین دنیا، بستان زرع آخرت است
چو دست می دهدت تخم دوستی بنشان
بده که با تو بماند جزای کرده نیک
وگر چنین نکنی از تو باز ماند هان
بپاش تخم عبادت حبیب من زان پیش
که در زمین وجودت نماند آب روان
حیات زنده غنیمت شمر که باقی عمر
چو برف بر سر کوه است روی در نقصان
زمال و منصب دنیا جزین نمی ماند
میان اهل مروت که یاد باد فلان

به نو بتند ملوک اندرین سپنج سرای
خدای عزوجل راست ملک بی پایان
کسی که تخم نکارد چه دخل بردارد ؟
بپاش دانه عاجل که بر خوری آجل
تو نیک بخت شوی در میان وگرنه بس است
خدای عزوجل، رزق خلق را کامل
بخور، ببخش که دنیا به هیچ کار نیاید
جز آنکه پیش فرستند روز باز پسین را
ای صاحب مال فضل کن بر درویش
گر بر فضل خدای می شناسی بر خویش
نیکویی کن که مردم نیک اندیش
از دولت بختش همه نیک آید پیش
امید خلق برآور چنانکه بتوانی

به حکم آنکه تو را هم امید مغفرت است
که گر ز پای در آیی بدانی این معنی
که دستگیری درماندگان چه مصلحت است 

سلسله مراتب اداری به منظور خدمت به مردم است و چون انجام امور مردم توسط کارکنان انجام می گیرد که در پایین ترین سطح سلسله مراتب ساختار سازمانی هستند، باید به این سطح اهمیت بیشتری داد. در حقیقت کارکنان این سطح هستند که تلاش و زحمات افراد سطح با لاتر را به ثمر 
می رسانند. 

نان دهی از بهر حق نانت دهند
جان دهی از بهر حق جانت دهند

گر بریزد برگ های این چنار
برگ بی برگیش بخشد کردگار
گر نماند از جور در دست تو ما ل
کی کند فضل الاهت پای ما ل
هرکه کارد گردد انبارش تهی
لیک اندر مزرعه باشد بهی 

بدان که مال اگر مفقود است باید که حا ل بنده قناعت و کم حرصی باشد و اگر موجود است باید که حا ل او ایثار و سخا و نیکویی کردن و دور بودن از بخیلی بود، چه سخا از اخلاق پیامبران است و اصلی است از اصول رستگاری و پیغامبر- صلی الله علیه و سلم – از آن عبارت فرموده است آنجا که گفته : سخا درختی است از درختان بهشت، شاخهای آن به زمین فرود آویخته است
که هر که شاخی از آن بگیرد آن شاخ وی را به بهشت کشد.
 

ببخش ای پسر کادمیزاده صید
به احسان توان کرد ووحشی به قید
عدو را به الطاف گردن ببند
که نتوان بریدن به تیغ این کمند
چو دشمن کرم بیند و لطف و جود
نیاید دگر خبث از و در وجود
چو با دوست دشخوار گیری و تنگ
نخواهد که بیند ترا نقش و رنگ

وگر خواجه با دشمنان نیکخوست
بسی بر نیاید که گردند دوست
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای 

ملک زاده ای گنج فراوان از پدر میراث یافت، دست کرم بگشاد و داد سخاوت بداد و نعمت بی دریغ بر سپاه و رعیت بریخت.
نیاساید مشام از طبله عود
بر آتش نه که چون عنبر ببوید
بزرگی بایدت بخشندگی کن
که دانه تا نیفشانی نروید
یکی از جلسای بی تدبیر نصیحتش آغاز کردکه ملوک پیشین مر این نعمت ر ابه سعی اندوخته اند و برای مصلحتی نهاده، دست ازین حرکت کوتاه کن که واقعه ها در پیش است و دشمنان از پس، نباید که وقت حاجت فرومانی .
اگر گنجی کنی بر عامیان  بخش
رسد هر کدخدایی را برنجی
چرا نستانی از هریک جوی سیم
که گرد آید ترا هر وقت گنجی
ملک روی ازین سخن بهم آورد و مر او را زجر فرمود و گفت:مرا خداوند تعالی مالک این سرزمین 
گردانیده است تا بخورم و ببخشم نه پاسبان که نگاه دارم.

قارون هلاک شد که چهل گنج داشت
نوشین روان نمرد که نام نکو گذاشت
به جز سنگدل نا کند معده تنگ
چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ
توانگر خود آن لقمه چون می خورد
چو بیند که درویش خون می خورد
تُنُکدل چو یاران به منزل رسند
نخسبد که واماندگان از پسند
دل پادشاهان شود بارکش
چو بیند در گل خر خارکش

همینت بسند است اگر بشنوی
که گر خارکاری سمن ندروی

حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است، گفت: آنکه را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست.
نماند حاتم طایی و لیک تا به ابد
بماند نام بلندش به نیکویی مشهور

زکات مال بدر کن که فضله رز را
چو باغبان بزند بیشتر دهد انگور
نبشته است بر گور بهرام گور
که دست کرم به ز بازوی زور

 
روابط انسانی در محیط کار یکی از پایه های اساسی اداره سازمان است، مدیر اسلامی نمی تواند بعد از عقد قرارداد استخدامی با کارکنان و پرداخت دستمزد آنان، نسبت به مشکلات روحی ومعنوی و نیز احتیاجات کوچک و بزرگ زندگی مادی ایشان بی تفاوت باشد. از دیدگاه اسلام مدیر سازمان همچون پدر خانواده است و در نتیجه همانگونه که پدر نسبت به سرنوشت فرزندان و روحیات و عواطف و گرفتاریهای آنها حساس است وتمامی همّ خود را صرف رفع گرفتاریها و تامین نیازهای روحی و عاطفی آنان می کند، مدیر اسلامی نیز باید در قبال کارکنان احساس مسئولیت پدرانه داشته و آنان را همچون فرزندان خود مورد توجه قرارداده و به امور آنان رسیدگی کند. 


الا گر طلبکار اهل دلی
ز خدمت مکن یک زمان غافلی

خورش ده به گنجشک وکبک وحمام
که یکروزت افتد همایی به دام
چو هر گوشه تیر نیاز افکنی
امیدست ناگه که صیدی زنی
دری هم بر آید ز چندین صدف
ز صد چوبه آید یکی بر هدف
تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت
که فردا نگیرد خدا بر تو سخت
گر از پا در اید نماند اسیر

که افتادگان را بود دستگیر
به آزار فرمان مده بر رهی
که باشد که افتد به فرماندهی
چو تمکین وجاهت بود بر دوام
مکن زور بر ضعف درویش عام
نصیحت شنو مردم دوربین
نپاشند در هیچ دل تخم کین
دل زیر دستان نباید شکست
مبادا که روزی شوی زیردست
سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه
رعیت درخت است اگر  پروری
به کام دل دوستان برخوری
کسان برخورند از جوانی و بخت
که بر زیردستان نگیرند سخت

یکی از پادشاهان پیشین و رعایت مملکت سستی کردی ولشکر بسختی داشتی، لاجرم دشمن صعب روی نهاد همه پشت بدادند.

چو دارند گنج از سپاهی دریغ
دریغ آیدش دست بردن به تیغ
زر بده مرد سپاهی را تا سر بنهد
و گرش زر ندهی سر بنهد در عالم
گر کان فضائلی و گر دریایی
بی راحت خلق با دمی پیمایی
گر با همه عیبها کریم آسایی
عیبت هنرست و زشتی ات زیبایی

کرم که سرمایه شادمانی و حاصل زندگانی است و هرکه بخواهد در راه خدا گام بردارد ، باید آنرا پیشه خود سازد، زیرا کرم صفت خدای متعال است.

کرم مایه شادمانی بود
کرم حاصل زندگانی بود

کرم کن چنان برکت آید ز دست
جهانبان در خیر برکس نبست
به لطفی که دیدست پیل دمان
نیارد همی حمله بر پیلبان
بدان را نوازش کن ای نیکمرد
که سگ پاس دارد چو نان تو خورد
بر آن مرد کُنداست دندان یوز
که مالد زبان بر پنیرش دوروز
و گر بر رفیقان نباشی شفیق
به فرسنگ بگریزد از تو رفیق

"از حضرت پیغمبر(ص)مرویست که سخاوت درختی است از درختهای بهشت که شاخهای خود را بر زمین آویخته است پس هر که یکی از آن شاخها را بگیرد او را به بهشت می کشد و فرمود : 
سخی به خدا نزدیک و از آتش جهنم دور است و فرمود که خداوند عالم مباهات می کند ملائکه را به کسی که اطعام مردمان کند و فرمود خدا را بندگانی چند است که حجت خود را مخصوص ایشان می گرداند تا نفع به بندگان خدا رسانند پس هرکدام از ایشان که بخل نمایند در این منافع خدا نعمت را از او به دیگری نقل می کند. 

شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان
که خاطر نگهدار درویش باش
نه در بند آسایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس
چو آسایش خویش جویی و بس
نیاید به نزدیک دانا پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند
برو پاس درویش محتاج دار
که شاه از رعیت بود تاجدار
ز نعمت نهادن بلندی مجوی
که ناخوش کند آب استاده بوی

به بخشندگی کوش کاب روان
به سیلش مدد می رسد ز آسمان
به ایثار مردان سبق برده اند
نه شب زنده داران دلمرده اند
کرامت جوانمردی و نان دهی است
مقالات بیهوده، طبل تهی است
ره نیکمردان آزاده گیر
چو استاده ای دست افتاده گیر
جوانمرد اگر راست خواهی ولی است
کرم، پیشه شاه مردان علی است

به احسانی آسوده کردن دلی
به از الف رکعت به هرمنزلی
چو خود را قوی حال بینی و خوش
به شکرانه، بار ضعیفان بکش
و گر پرورانی درخت کرم
برنیکنامی خوری لاجرم 

نظرات
دیدگاه ارسال کنید