رهبران مدیریتی چگونه از شکستها درس می گیرند ؟
درسهایی از رهبری در مدیریت
رهبران قوی از شکستها درس می گیرند
فکر می کنید ذهنیت یک رهبر در مورد یک شکست چگونه است: اصلاً به آن فکر نکنید!
البته گاهی اوقات اشتباهاتی رخ می دهند، اما رهبران آنها را شکست قلمداد نمی کنند. آنها آنچه را رخ داده، «اشتباه»، «عیب»، «نقص»، یا «شروع اشتباه» می دانند اما هرگز آنها را «شکست» نمی نامند.
• اجتناب از موانع. مثلاً وقتی از فلچر بایروم رییس سابق شرکت هاپرز (یک شرکت فعال در زمینه مهندسی، فعالیتهای عمرانی و مواد شیمیایی) پرسیدیم سخت ترین تصمیمی که اتخاذ کرده چه بوده، پاسخی حیرت انگیز به ما داد: «نمیدانم یک تصمیم سخت چیست. وقتی تصمیمی اتخاذ میکنم، قوی-ترین احتمال را می دهم که اشتباه کنم. همه آنچه می توانم انجام دهم این است که تمام تلاشم را بکار بگیرم. باید به شکلی روشن و شفاف در مورد برداشتن موانع اندیشید.»
پس از آنکه رای میر مربی تیم بسکتبال دانشکاه دپال نخستین بار و پس از کسب 29 پیروزی پیاپی، شکست خورد، احساسش را اینگونه بیان کرد: «عالی بود! حالا باید شروع به تمرکز بر روی پیروزی نماییم نه شکست.»
• تجربه یادگیری. رهبر دیگری می گفت: «اگر دارای هنر رهبری باشم، بایدآنقدر اشتباه کنم تا یاد بگیرم.»
از آنجا که رهبران شکست را موضوعی منفی و نامعتارف نمی دانند، نسبت به یادگیری از رخدادهای جدید، احساسی راحت و آزاد دارند. آنها بر این باور هستند که هر چیزی ارزش یادگیری را دارد هر چند که امیدوارند این تجربه چندان پر هزینه نباشد. در هر حال، آنها می توانند تجارب بیشتری کسب کنند.
موفقیت یا شکست نحوه رهبری ، بستگی ارد. رهبر می تواند با کمک زیردستان، برای یافتن راه حل و برای مشکلات خود یک رهبر موفق باشد. رهبری به جمع آوری منابع، استراتژی، سازماندهی و کنترل فعالیت ها برای دستیابی به اهداف، می باشد. در عین حال، رهبری به عنوان رهبر، باید اهداف سازمان را انتخاب کید، تصمیم بگیرد که چه چیزی باید انجام شود.
در طول تاریخ ثابت شده كه موفقیت یا شكست در جنگ ها، امور تجاری، مسابقه های ورزشی، و گروه های معترض سیاسی تا حدود زیادی به رهبری آن ها مربوط می شود. علی رغم توجه به اهمیت رهبری، این موضوع هنوز به صورت یك راز باقی مانده است. میدانیم كه پدیده رهبری تأثیری شگفت انگیز بر عملكرد انسان دارد، اما نمیدانیم كه كاركرد داخلی و ابعاد آن چیست ؟ اخیرا عده ای از نظریه پردازان به تفاوت بین مدیران و رهبران تاكید كرده اند. برای مثال بنیس معتقد است: برای بقا در قرن بیست و یكم ما نیازمند نسل جدیدی از رهبران هستیم ( رهبران نه مدیران ). تمایز بین این دو مهم است.
رهبران بر محيط آشفته، مبهم، و بي ثبات غلبه ميكنند كه گاهي فعاليت هاي آنان مورد سئوال و شک، قرار می گیرد، ولي اگر كار را به آنان واگذار كنيم ،موفق می شوند ؛ در حالي كه مديران تسليم ميشوند.
رهبران بسیار شبیه به هنرمندان، دانشمندان و دیگر متفکران خلاق هستند، اما مدیران اینگونه نیستند. سازمانها فارغ از تفاوت مدیر با رهبر برای موفقیت نیاز به هردوی آنها دارند.